کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāxe ۱. (زیستشناسی) آنچه از تنۀ درخت یا ساقۀ گیاه میروید و حامل برگ، گل، یا میوه است؛ شاخ.۲. آنچه از چیز دیگر جدا شود، مثل جوی آب که از نهر یا رود جدا شود.۳. شعبه.۴. [مجاز] فرقه؛ دسته.۵. [مجاز] واحد شمارش تیرآهن، نبات، و مانند آن: یک شاخه نبا...
-
جستوجو در متن
-
زغاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zaqāk شاخۀ تاک؛ شاخۀ رز؛ شاخۀ درخت انگور.
-
غصن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغصان و غصون] [قدیمی] qosn شاخۀ درخت؛ شاخه.
-
منشعب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monša'eb شعبهشعبه؛ شاخهشاخهشده؛ جداشده.
-
متشعب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaša''eb شاخهشاخهشده؛ شاخشاخ؛ پراکنده.
-
سبزشاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sabzšāx شاخۀ سبز؛ شاخۀ تروتازۀ درخت.
-
تشعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taša''ob ۱. شعبهشعبه شدن؛ شاخهشاخه شدن.۲. پراکنده گشتن؛ متفرق شدن.
-
سه پایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sepāye هر چیز سهشاخه که هر سه شاخۀ آن مانند سه پا بر روی زمین قرار بگیرد و چیزی بالای آن بگذارند.
-
چل تاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چهلتاج› (زیستشناسی) [قدیمی] čeltāj ویژگی خروسی که تاج بزرگ و پهن و شاخهشاخه دارد؛ خروس چلتاج.
-
رستاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹روشتاک، ستاک› [قدیمی] rostāk ۱. شاخۀ تازه که از بیخ درخت روییده باشد.۲. شاخۀ راست و بلند.
-
عالی شاخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ālišāx ۱. شاخۀ بلند.۲. ویژگی درختی که شاخههای بلند دارد.
-
ستاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استاک، استاخ، ستاخ› [قدیمی] setāk ۱. شاخهای که از بغل شاخۀ دیگر بروید؛ شاخۀ نورسته.۲. شاخۀ راست درخت: ◻︎ بار دیگر بر ستاک گلبن بیبرگوبار / افسر زرین برآرد ابر مرواریدبار (ازرقی: ۲۳).
-
فنن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: افنان، جمعالجمع: افانین] [قدیمی] fanan شاخۀ درخت.
-
پرشاخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) poršāx درختی که شاخههای بسیار داشته باشد.