کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیهپوشچنگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čangār ۱. (پزشکی) نوعی بیماری که ورم و زخم آن شبیه پای خرچنگ است.۲. (زیستشناسی) =خرچنگ
-
سیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] siyah = سیاه
-
پوش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پوشیدن) puš ۱. = پوشیدن۲. پوشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جُرمپوش، خطاپوش.۳. پوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنپوش، سبزپوش، سفیدپوش، سیاهپوش.۴. (اسم) [قدیمی] پوشش؛ پوشاک؛ جامه.۵. (اسم) [قدیمی] چادر بزرگ؛ خرگاه؛ سراپرده؛ پرده.۶. (اسم)...
-
پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) puš = بوش۲buš
-
سیه پستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) siyahpestān = سیاهپستان
-
سیه چرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم. صفت) siyahčo(a,e)rde = سیاهچرده: ◻︎ آن سیهچرده که شیرینی عالم با اوست / چشم میگون لب خندان رخ خرّم با اوست (حافظ: ۱۳۴).
-
سیه سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] siyahsār = سیاهسر
-
سیه فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیاهفام› [قدیمی] siyahfām سیاهرنگ؛ سیاهگون؛ آنچه به رنگ سیاه باشد.
-
سیه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] siyahkār = سیاهکار
-
سیه کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی، مجاز] siyahkāse = سیاهکاسه
-
سیه گلیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] siyahgelim = سیاهگلیم
-
سیه گلیمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] siyahgelimi سیاهگلیم بودن: ◻︎ کردند بسی سپیدسیمی / از ما نشد این سیه گلیمی (نظامی۳: ۴۱۷).
-
سیه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] siyahnāme = سیاهنامه
-
ازرق پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] 'azraqpuš ۱. صوفی: ◻︎ پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان / رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود (حافظ: ۴۱۴).۲. مکار؛ حیلهگر.
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āhanpuš کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده؛ آهنپوشیده.