کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سینهگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sīn] (زیستشناسی) sine ۱. استخوانبندی بالای شکم از گردن به پایین که در میان آن قلب و ریهها قرار دارد.۲. [مجاز] پستان.۳. [مجاز] ریه.۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز.〈 سینه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. پیش انداختن و به جلو راندن؛ در...
-
گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) gāh ۱. وقتی؛ زمانی؛ هنگامی.۲. بعضی اوقات؛ گاهگاهی.۳. (اسم) وقت؛ زمان؛ هنگام.۴. زمان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بامگاه، شامگاه، سحرگاه.۵. مکان (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بزمگاه، پرستشگاه، رزمگاه، کشتارگاه، لشگرگاه.۶. (اسم) [قدیمی] فصل؛ موسم.〈 ...
-
گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāh ۱. جا؛ مکان.۲. [قدیمی] تخت پادشاهی: ◻︎ به گیتی بهی بهتر از گاه نیست / بدی بتّر از عمر کوتاه نیست (فردوسی: ۸/۳۷۳).
-
گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gāh ظرفی که در آن سیموزر ذوب میکردند؛ بوتۀ زرگری: ◻︎ شهان بهخدمت او از عوار پاک شوند/ بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه (فرخی: ۳۴۳).
-
سینه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sineband سینهپوش؛ پارچهای که بر روی سینه ببندند.
-
سینه پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [عامیانه] sinepahlu = ذاتالریه
-
سینه چاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sinečāk ۱. رنجدیده؛ آزرده؛ ماتمزده؛ مصیبدیده.۲. عاشق دلسوخته.
-
سینه درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sinedard دردی که در هر قسمت سیستم تنفس به ویژه ریهها احساس شود.
-
سینه راما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cinérama] (سینما) sinerāmā فیلمی که در روی پردۀ مقعر با سه پروژکتور از سه سمت منعکس میشود و برجسته به نظر میآید به طوریکه تماشاکنندگان خود را در میان صحنههای فیلم احساس میکنند.
-
سینه ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sineriš آنکه دلش از غم و اندوه آزرده باشد؛ دلریش.
-
سینه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sinezan کسی که در ایام عزاداری با دست بر سینۀ خود بزند و عزاداری کند.
-
سینه سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] sinesuz غم و اندوه سخت که دل را آزرده سازد؛ سوزانندۀ سینه.
-
سینه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] sinekeš جای پهن و هموار در دامنۀ کوه: سینهکش کوه.〈 سینهکش آفتاب: [مجاز] جای رو به آفتاب؛ جای مسطح که خورشید بر آن بتابد.
-
پیش سینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišsine ۱. قسمت جلو لباس که روی سینه قرار میگیرد.۲. تکۀ پارچه که از زیر گلو تا روی سینۀ طفل بسته میشود.۳. آن قسمت از گوشت که از سینۀ گاو یا گوسفند بریده شود.
-
بنه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bonegāh جای بنه.