کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سینهای ـ شکمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سینه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sineband سینهپوش؛ پارچهای که بر روی سینه ببندند.
-
سینه پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [عامیانه] sinepahlu = ذاتالریه
-
سینه چاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sinečāk ۱. رنجدیده؛ آزرده؛ ماتمزده؛ مصیبدیده.۲. عاشق دلسوخته.
-
سینه درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sinedard دردی که در هر قسمت سیستم تنفس به ویژه ریهها احساس شود.
-
سینه راما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cinérama] (سینما) sinerāmā فیلمی که در روی پردۀ مقعر با سه پروژکتور از سه سمت منعکس میشود و برجسته به نظر میآید به طوریکه تماشاکنندگان خود را در میان صحنههای فیلم احساس میکنند.
-
سینه ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sineriš آنکه دلش از غم و اندوه آزرده باشد؛ دلریش.
-
سینه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sinezan کسی که در ایام عزاداری با دست بر سینۀ خود بزند و عزاداری کند.
-
سینه سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] sinesuz غم و اندوه سخت که دل را آزرده سازد؛ سوزانندۀ سینه.
-
سینه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] sinekeš جای پهن و هموار در دامنۀ کوه: سینهکش کوه.〈 سینهکش آفتاب: [مجاز] جای رو به آفتاب؛ جای مسطح که خورشید بر آن بتابد.
-
پیش سینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišsine ۱. قسمت جلو لباس که روی سینه قرار میگیرد.۲. تکۀ پارچه که از زیر گلو تا روی سینۀ طفل بسته میشود.۳. آن قسمت از گوشت که از سینۀ گاو یا گوسفند بریده شود.
-
جستوجو در متن
-
مستزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mostazād ۱. (ادبی) در بدیع، شعری که در آخر هر مصراع آن چند کلمۀ زیاده از وزن میآورند، مانند این شعر: ای کامگارسلطان انصاف تو به گیهان ـ گشته عیان / مسعودشهریاری خورشید نامداری ـ اندر جهان / ای اوج چرخ جایت گیتی ز روی و رایت ـ چون بوستان...
-
آزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āzur = آزوَر: ◻︎ جرعهٴ جام جود اگر بخورم / نکند دُرد منّتم مخمور ـ مرد باش ای حمیّت قانع / خاک خور ای طبیعت آزور (انوری: ۲۳۸).
-
تصریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasri' در بدیع، آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول، مانندِ این شعر: صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ـ مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور ب...
-
سیاقةالاعداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) siyāqatol'a'dād در بدیع، آوردن پشتِسرِهم چند اسم در یک جمله یا بیت که بعد یکایک آنها را وصف کند، مانند این شعر: دارم در انتظار تو ای ماه سنگدل / دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر ـ دل گرم و باد سرد و غم افزون و صبر کم / رخ ...