کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیمینزر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیمین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سیم) ‹سیمینه› [قدیمی] simin ۱. آنچه سفید و به رنگ نقره باشد.۲. هر چیزی که از نقره ساخته شده باشد.
-
زر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zar] (شیمی) zar = طَلا〈 زر جعفری: [قدیمی] زر خالص منسوب به جعفر برمکی؛ زر خالص؛ زر بیغش. Δ گویند پیش از جعفر زر قلب سکه میزدند و چون او به وزارت رسید دستور داد از زر خالص سکه بزنند: ◻︎ گر همه زرّ جعفری دارد / مرد بیتوشه بر...
-
زر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zar سفیدموی؛ زال: ◻︎ همی نوبهار آید و تیرماه / جهان گاه برنا بُوَد گاه زر (دقیقی: ۱۰۲).
-
سیمین بدن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] siminbadan = سیمتن
-
سیمین ساق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] siminsāq = سیمساق
-
سیمین عذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] simin'ezār کسی که چهرۀ سفید و زیبا دارد؛ زیباروی.
-
سیمین غبغب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] siminqabqab کسی که غبغب سفید مانند نقره دارد.
-
جستوجو در متن
-
تبسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] ta(e)bsi طَبَق فلزی؛ سینی: ◻︎ باز در بزم چمن، نرگس سرمست نهاد / بر سر تبسی سیمین قدح زرّ عیار (ابنیمین: ۱۰۸).
-
تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tašt] tašt ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر میشویند؛ لگن؛ طشت.〈 تشت زر (زرین):۱. تشتی که از زر ساخته شده.۲. [قدیمی، مجاز] خورشید.〈 تشت سیمین:۱. تشتی که از نقره ساخته شده.۲. [قدیمی، مجاز] ماه.〈 تشت غربالی: [قدیمی، مجاز] ...
-
چتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] čatr ۱. سایبان کوچک دستهدار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگهمیدارند.۲. [قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگهمیداشتند به علامت سلطنت و شهریاری؛ چتر پادشاهی.〈 چتر آبگون: [قدیم...
-
تشبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašbih ۱. چیزی را به چیز دیگر مانند کردن؛ شبیه کردن.۲. (ادبی) مانند کردن کسی یا چیزی به کس دیگر یا چیز دیگر در صفتی بهوسیلۀ ادات تشبیه. تشبیه دارای چهار رکن است: ۱) مشبه، ۲) مشبهٌبه، ۳) وجه شبه، و ۴) ادات تشبیه.〈 تشبیه بالکنا...