کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیمیندخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیمین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سیم) ‹سیمینه› [قدیمی] simin ۱. آنچه سفید و به رنگ نقره باشد.۲. هر چیزی که از نقره ساخته شده باشد.
-
دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: doxt] doxt = دختر
-
سیمین بدن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] siminbadan = سیمتن
-
سیمین ساق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] siminsāq = سیمساق
-
سیمین عذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] simin'ezār کسی که چهرۀ سفید و زیبا دارد؛ زیباروی.
-
سیمین غبغب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] siminqabqab کسی که غبغب سفید مانند نقره دارد.
-
شاه دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhdoxt شاهدختر؛ دختر شاه؛ شاهزادهخانم.
-
دخت اندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] doxt[']andar = دختراندر