کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
موسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) musir گیاهی خوراکی شبیه سیر با گلهای سرخ یا بنفش؛ سیر کوهی؛ اسقوردیون؛ سقوردیون.
-
بورانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bo(u)rāni غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست، و سیر تهیه میشود.
-
کبود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kabud نیلیرنگ؛ آبی سیر یا بنفش پررنگ.
-
دسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dessert] deser میوه یا شیرینیای که پس از غذا خوردن و سیر شدن بخورند.
-
ذریع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zari' ۱. سریع؛ تیزرو؛ سبکسیر.۲. شفیع.
-
زافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رافه› (زیستشناسی) [قدیمی] zāfe گیاهی بیابانی شبیه موسیر یا سیر کوهی.
-
نبردناو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) nabardnāv کشتی جنگیای که سرعت سیر آن بیشتر از زرهدارهای سنگین است.
-
اسرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اسراء] 'esrā ۱. هفدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۱ آیه؛ بنیاسرائیل؛ سبحان.۲. [قدیمی] سیر دادن در شب؛ در شب راه رفتن؛ در شب سیر کردن.
-
بالینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بالین) (پزشکی) bālini ویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار میپردازد: روانشناسی بالینی.
-
ترپیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tarpiyāz گیاهی خودرو از خانوادۀ سوسنیها، با برگهای استوانهای دراز، ریشۀ آن شبیه سیر است.
-
خیال باف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] xiyālbāf کسی که همواره در عالم خیال سِیر میکند و هر کاری را در عالم خیال انجام میدهد و به مرحلۀ عمل نمیرساند.
-
صحفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صحفَة] [قدیمی] sahfe ۱. بشقاب.۲. کاسۀ بزرگی که غذایی که در آن ریخته میشود پنج تن را سیر میکند.
-
من
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) man واحد اندازهگیری وزن، برابر با تقریباً سه کیلوگرم؛ من تبریز.〈 من شاه: [قدیمی] واحد اندازهگیری وزن، برابر با ۸۰ سیر یا ۲ من معمولی.〈 من ری: [قدیمی] واحد اندازهگیری وزن، برابر با ۱۶۰ سیر یا ۴ من معمولی.
-
بخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَخور] [قدیمی] boxur ۱. رنگ خاکستری سیر؛ تیرهرنگ.۲. (صفت) هرچیزی که به رنگ خاکستر باشد.
-
گل کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) golkubi ۱. لگد کردن گُلها.۲. [قدیمی] سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار؛ گلگشت.