کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیخ و سه پایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سه پایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sepāye هر چیز سهشاخه که هر سه شاخۀ آن مانند سه پا بر روی زمین قرار بگیرد و چیزی بالای آن بگذارند.
-
پایه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pāyedār ۱. دارای پایه؛ آنچه پایه داشته باشد.۲. [مجاز] کسی که در ادارۀ دولتی پایه و رتبه دارد.۳. [مجاز] صاحبرتبه.۴. [مجاز] دارای قدر و منزلت.
-
کم پایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kampāye دارای پایه و مقام پست.
-
یک پایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) yekpāye گیاهی که گلهای نر و مادۀ آن جدا از هم ولی بر روی یک پایه قرار گرفته باشد.
-
رکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرکُن، ارکان] rokn ۱. جزء بزرگتر و قویتر از هرچیز؛ عضو عمده.۲. [مجاز] بزرگ و شریف و رئیس قوم.۳. امر عظیم.۴. پایه؛ ستون.۵. [قدیمی] آنچه به آن قوت میگیرند و تکیه میکنند؛ پایه و ستون.
-
سفت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) seftkār بنّایی که کارش آجرچینی است و پایه و دیوار و سایر قسمتهای ساختمان را با آجر میسازد.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: پلکان] pelle ۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه.۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه.〈 پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو.〈 پلهپله:۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج.۲. از یک پله به پلۀ دیگر.
-
مثلثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مثلّثَة] [قدیمی] mosallase ۱. (ادبی) ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است: پ.۲. ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند.۳. (ادبی) = مثلث〈 مثلثهٴ آبی (مایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج حوت و سرطان و عقرب.〈 مثلثهٴ آتشی (ناری): (نجوم) ...
-
سه چرخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sečarxe وسیلۀ نقلیه که سه چرخ داشته باشد، چه با نیروی موتور حرکت کند و چه با نیروی پا یا دست.
-
سه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] sexān مسیحی، که قائل به سه اقنومِ اب، ابن، و روحالقدس باشد.
-
شاغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهول› šāqul گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار میبرند.
-
هم ردیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamradif کسی که با دیگری در یک مقام و پایه قرار دارد.
-
مبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: meuble] mobl ۱. نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دستههای چوبی و تشک و پشتی نرم.۲. اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت.
-
والاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vālād ۱. سقف و پوشش خانه.۲. هر یک از ردیفهای دیوار گِلی.۳. قالب چوبی گنبد و طاق.۴. [مجاز] پایه و اساس؛ بنیان.
-
کودکستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kudakestān محلی برای پرورش و آموزش کودکان سه تا ششساله.