کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاه جنگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کاسه سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] kasesiyāh =سیاهکاسه
-
دل سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] delsiyāh سیاهدل؛ بددل؛ بداندیش؛ بدخواه.
-
دم سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) domsiyāh ۱. کبوتری که پرهای دمش سیاه باشد.۲. نوعی برنج مرغوب محصول شمال ایران.
-
غلام سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] qolāmsiyāh بنده و بردۀ سیاهپوست.
-
سیاه ال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیاهآل› (زیستشناسی) siyāh[']al از درختان جنگلی ایران با میوۀ بیضیشکل قرمزرنگ؛ ال؛ آل؛ سال؛ سل.
-
سیاه بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیهبخت› [مجاز] siyāhbaxt تیرهبخت؛ بدبخت؛ بدطالع؛ بیطالع؛ بداختر.
-
سیاه بختی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹سیهبختی› [مجاز] siyāhbaxti تیرهبختی؛ بدبختی.
-
سیاه پستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیهپستان› [قدیمی] siyāhpestān ۱. زنی که پستانش سیاه باشد.۲. [مجاز] زنی که بچۀ خود را خوب پرورش ندهد.۳. [مجاز] زنی که هر بچهای را شیر بدهد، آن بچه بمیرد.
-
سیاه پوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ سفیدپوست] ‹سیهپوست› siyāhpust ۱. کسی که پوست بدنش سیاه باشد.۲. (اسم، صفت) آنکه از نژاد سیاه باشد.
-
سیاه پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) siyāhpuš ۱. کسی که جامۀ سیاه به تن داشته باشد.۲. [مجاز] ماتمزده؛ ماتمدار؛ عزادار.۳. (اسم، صفت) [مجاز] شبگرد؛ عسس.
-
سیاه پوشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) siyāhpušak نوعی خار بیابانی که گلهای زرد زیبا دارد.
-
سیاه تخمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) siyāhtoxme = شونیز
-
سیاه تلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیاهتلی› (زیستشناسی) siyāhtalu از درختان جنگلی ایران؛ قرهتیکان؛ چنگل؛ ککت.
-
سیاه توسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) siyāhtuse = زغالاخته
-
سیاه چادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیهچادر› [فارسی. سنسکریت] siyāhčādor خیمههای تیرهرنگ که صحرانشینان و دامداران در صحرا برای خود برپا میکنند؛ سیاهخیمه؛ سیاهخانه؛ سیهخانه؛ چادر سیاه.