کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) siyāhi ۱. تیرگی؛ تاری؛ تاریکی.۲. [مقابلِ سفیدی] سیاه بودن.〈 سیاهی لشکر:۱. گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند.۲. [مجاز] اشخاص بیخاصیت.
-
جستوجو در متن
-
لمیا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لمیاء، مؤنثِ اَلمی] [قدیمی] lamyā آنکه در لبش سیاهی باشد.
-
دلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] dalām سیاهی؛ سیاه.
-
سوادالعین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سوادالعَین] [قدیمی] savādol'eyn سیاهی چشم؛ عنبیه.
-
تیرگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tiregi تاریکی؛ سیاهی؛ کدورت.
-
اسمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asmar کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد؛ گندمگون.
-
کمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمَیت] komeyt اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است؛ اسب.
-
پیچیده چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pičideče(a)šm کسی که چشم پیچیده دارد و سیاهی چشمش در جای اصلی خود نیست.
-
کهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kahar اسبی که رنگش سرخ مایل به سیاهی باشد؛ اسب قهوهایرنگ.
-
چشم بلبلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) (زیستشناسی) če(a)šmbolboli نوعی لوبیای سفید که در میان آن خال سیاهی بهاندازۀ چشم بلبل است؛ لوبیای چشمبلبلی.
-
حول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] haval نزدیک بودن سیاهی چشم به سمت بینی؛ لوچ بودن چشم؛ لوچی؛ کجبینی.
-
سویدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سوَیداء، مصغرِ سوداء] [قدیمی] soveydā خال یا نقطۀ سیاهی در دل که محل احساسات است.〈 سویدای دل: [قدیمی] = سویدا
-
مشکین پرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] mo(e)škinparand ۱. شب.۲. سیاهی شب.۳. ابر سیاه.
-
مقله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مقلَة] [قدیمی] moqle ۱. درون چشم؛ سفیدی و سیاهی چشم.۲. تمام چشم.۳. میانۀ چیزی.