کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sayyāh کسی که بسیار سیاحت و جهانگردی کند؛ جهانگرد؛ بسیارسیاحتکننده.
-
واژههای همآوا
-
سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: siyāh] ‹سیه، سیا› siyāh ۱. رنگی مانند رنگ زغال.۲. (صفت) هر چیزی که به رنگ زغال باشد.۳. (صفت) کسی که پوست بدنش سیاه باشد؛ حبشی؛ زنگی.۴. (صفت) تیره؛ تاریک.۵. (صفت) [مجاز] کمارزش؛ پست.۶. (صفت) [مجاز] آلوده به گناه.۷. (صفت) [عامیانه، مجاز]...
-
سیئه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سیّئَة، مقابلِ حسنه، مؤنثِ سیئ، جمع: سیئات] [قدیمی] sayye'e ۱. = سییء۲. (اسم) [مقابلِ حسنه] خطا؛ گناه.
-
صیاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] siyāh آواز بلند؛ بانگ.
-
جستوجو در متن
-
جهان نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jahānnavard جهانگرد؛ سیاح.
-
غریب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qarib[']āš[e]nā آنکه با غریبان آشنایی و دوستی کند؛ غریبنواز؛ غریبدوست: ◻︎ غریبآشنا باش و سیاحدوست / که سیاح جَلاّب نام نکوست (سعدی۱: ۴۴).
-
جهانگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) jahāngard کسی که در شهرها و کشورها میگردد و سیاحت میکند؛ جهاننورد؛ گردشگر؛ سیاح؛ توریست.
-
رهگیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهگیر› [قدیمی] rahgir ۱. راهگیرنده؛ کسی که سر راه مردم را بگیرد؛ راهزن.۲. سیاح؛ مسافر.