کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sak[k]u برآمدگی از زمین مانند تخت از سنگ یا آجر در کنار در حیاط یا میان باغ و پای درختان سایهدار درست کنند؛ تختگاه.
-
جستوجو در متن
-
دکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دکَّة] dakke ۱. سکو؛ تختگاه.۲. دکان کوچک.
-
جوتره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چوتره› [قدیمی] jo[w]tare ۱. مناره.۲. کنگره.۳. برج مرتفع.۴. سکو.
-
مصطبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مصطبَة] [قدیمی] me(a)stabe مکان مخصوصی که اندکی از سطح زمین یا کف اتاق بلندتر باشد و کسی بر آن بنشیند؛ سکو؛ تخت.
-
مورش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mureš ۱. مهرههای ریز که زنان به رشته بکشند و دستبند یا گردنبند کنند.۲. صفه؛ سکو.
-
دارافزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دارفزین، دارابزین، داربزین، دارافرین، دارفرین› [قدیمی] dār[']afzin ۱. پناهگاه.۲. تکیهگاه.۳. نرده؛ تارم.۴. سکو.۵. تارمی که جلو اتاق یا ایوان درست کنند.۶. تکیهگاه تخت.
-
صفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفَّة] soffe ۱. سکو.۲. غرفهمانندی در داخل اتاق یا مسجد که جای نشستن چند تن باشد.٣. شاهنشین.٤. [قدیمی] ایوان.۵. [قدیمی] خانۀ تابستانی سقفدار.۶. [قدیمی] جای سایهدار.
-
طبق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبگ] tabaq ۱. پوشش۲. ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبهدار یا بیلبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند.۳. [مجاز] شرم زن؛ فَرْج زن.۴. سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک.〈 طبق زدن: (مصدر لازم) [مجاز] مالید...