کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: spēt] ‹اسپید› [قدیمی] sepid = سفید
-
جستوجو در متن
-
سپی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ سپید] [قدیمی] sepi = سپید
-
آق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [قدیمی] 'āq سفید؛ سپید.
-
ساچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] [قدیمی] sāči سفید؛ سپید.
-
صبح وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sobhvaš صبحمانند؛ مانند صبح؛ سپید و روشن.
-
جاورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاوزد، جاوز› (زیستشناسی) jāvard خار؛ نوعی خار سفید؛ سپیدخار؛ درمنۀ سپید.
-
سیه گلیمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] siyahgelimi سیاهگلیم بودن: ◻︎ کردند بسی سپیدسیمی / از ما نشد این سیه گلیمی (نظامی۳: ۴۱۷).
-
سپیدنامگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] sepidnāmegi سپید بودن نامۀ عمل که گناهی در آن ثبت نشده باشد؛ پرهیزکاری؛ درستکاری.
-
سبزفرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] sabzfarš آسمان: ◻︎ شنیدم که بالای این سبزفرش / خروسی سپید است در زیر عرش (نظامی۶: ۱۰۳۰).
-
صبح فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sobhfām ۱. صبحرنگ؛ بهرنگ صبح.۲. [مجاز] سپید؛ روشن.
-
لوید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی؟] [قدیمی] lavid دیگ مسی بزرگ؛ پاتیل: ◻︎ دهانی فراخ و سیه چون لوید / کز او چشم بیننده گشتی سپید (نظامی۵: ۷۹۴).
-
خنگ بید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xengbid = خار١: ◻︎ تن خنگبید ارچه باشد سپید / به تری و نرمی نباشد چو بید (رودکی: ۵۴۲).
-
فرفور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرفیر، فرفوز، فرغور، فرخور› (زیستشناسی) [قدیمی] fa(e)rfo(u)r = تیهو: ◻︎ من بچهٴ فرفورم و او باز سپید است / با باز کجا تاب برد بچهٴ فرفور (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۶).
-
سیفور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sa(e)yfur پارچۀ ابریشمی لطیف مانند دیبا و اطلس: ◻︎ چون روز سپید روی بنمود / سیفور سیاه شد زراندود (نظامی۳: ۴۵۹).