کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپوختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: spōxtan] ‹اسپوختن› [قدیمی] se(o)puxtan ۱. چیزی را به زور و فشار در چیز دیگر فرو کردن؛ سپوزیدن؛ فروکردن؛ خلانیدن: ◻︎ تخم محنت بپاش در گلشان / خنجر کین سپوز در دلشان (ابوالعباس نِبجتی: شاعران بیدیوان: ۱۳۴).۲. راندن؛ دور کردن.
-
جستوجو در متن
-
سپوز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ سپوختن و سپوزیدن) [قدیمی] se(o)puz = سپوختن
-
سپوزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] se(o)puzidan = سپوختن
-
درسپوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درسپوزیدن› [قدیمی] dares(o)puxtan چیزی را به زور و فشار در چیز دیگر فرو کردن؛ سپوختن؛ فرو کردن.