کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپر انتهایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گام سپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گامسپار› [قدیمی، مجاز] gāmsepo(a)r آن که طی طریق میکند؛ رونده.
-
پی سپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] peysepar ۱. پیسپار؛ پیسپرده؛ لگدکوب؛ پایمال: ◻︎ حافظ سر از لحد به در آرد به پایبوس / گر خاک او به پای شما پیسپر شود (حافظ: ۴۵۸ حاشیه).۲. (صفت فاعلی) پیسپرنده؛ پیسپار؛ رونده.〈 پیسپر کردن: (مصدر متعدی) = پیسپار 〈...