کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپری شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تقضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqazzi ۱. گذشتن و سپری شدن.۲. نیست و نابود شدن.
-
برگذشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bargozaštan گذشتن؛ سپری شدن.
-
برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورآمدن› bar[']āmadan ۱. بالا آمدن.۲. پدید آمدن؛ ظاهر شدن.۳. سپری شدن.۴. روبهراه شدن کار و انجام یافتن آن.۵. برجستگی پیدا کردن.۶. ورم کردن.〈 بههم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمگین شدن.
-
انقضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انقضاء] 'enqezā ۱. سپری شدن؛ بهسر آمدن.۲. [قدیمی] نابود گردیدن.
-
مرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] morur ۱. رفتن؛ گذشتن؛ گذر کردن.۲. مطالعۀ اجمالی کتاب.۳. سپری شدن.
-
تناسخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāsox ۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر؛ انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ کردن؛ باطل کردن؛ زایل کردن.〈 تناسخ ازمنه: [قدیمی] پیدرپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون ک...
-
انفاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enfād ۱. نابود کردن؛ نیست کردن.۲. تمام کردن؛ به آخر رساندن.۳. به پایان رسیدن.۴. سپری گشتن.۵. بیتوشه شدن.۶. فرستادن؛ روانه کردن.
-
استبرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استبراء] 'estebrā ۱. (فقه) تخلیۀ کامل ادرار از مثانۀ مردان با فشردن مجرای آن.۲. (فقه) بازداشتن حیوان حلالگوشت از خوردن چیزهای نجس.۳. برائت خواستن از وام یا عیب و تهمت؛ طلب برائت کردن.۴. [قدیمی] خودداری از نزدیکی با زن به منظور ...
-
بودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: būtan] ‹بُدَن› budan ۱. برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار میرود: دریا طوفانی بود.۲. وجود داشتن؛ هستی داشتن: در خانهاش یک سگ بود.۳. توقف کردن؛ ماندن؛ اقامت کردن: مدتی کنار دریا بود.۴. در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ...
-
صرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sarf ۱. خرج کردن.۲. انفاق کردن مال.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغههای کلمات عربی بحث میکند و قواعدی برای نقل صیغههای افعال بهدست میدهد؛ تصریف.۴. (اسم) (اقتصاد) تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در...
-
کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kartan] kardan ۱. انجام دادن؛ عمل کردن.۲. داخل کردن؛ ریختن: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷).۳. وارد کردن؛ بردن.۴. تکرار کردن سخنی: ◻︎ بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور ...