کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spāh] ‹اسپاه، اسپه، سپه› (نظامی) sepāh ۱. قسمتی از ارتش که شامل چند لشکر باشد.۲. نیروی نظامی ثابتی در ایران که بعد از انقلاب اسلامی تشکیل شد.۳. [قدیمی] لشکر؛ قشون: ◻︎ سپاه اندک و رای و دانش فزون / به از لشکر گشن بی رهنمون (ابوشکور: شاعر...
-
واژههای مشابه
-
سپاه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹سپهدار› (نظامی) [قدیمی] sepāhdār دارندۀ سپاه؛ فرماندهِ سپاه.
-
سپاه سالار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سپهسالار› [قدیمی] sepāhsālār = سپهسالار
-
جستوجو در متن
-
سپه آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹سپهآرای، سپهآرا› [قدیمی] sepah[']ārā فرماندهِ سپاه که آرایش سپاه کند؛ آرایندۀ سپاه.
-
سپاهبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹اسپاهبد، اسپهبد، سپهبد› [قدیمی] sepāhbo(a)d سردار و سالار سپاه؛ فرماندهِ سپاه.
-
سپهسالار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: spāhsālār] [قدیمی] sepahsālār سردار و فرمانده سپاه؛ سالار سپاه.
-
سپاهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سپاه) (نظامی) sepāhi ۱. مربوط به سپاه.۲. فردی از سپاه.
-
سپه کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (نظامی) [قدیمی] sepahkeš فرماندهِ سپاه که سپاه را به جنگ ببرد؛ لشکرکش.
-
سپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sepah = سپاه
-
گند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gund] ‹جند› [قدیمی] gond سپاه؛ لشکر.
-
جند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گُند، جمع: اجناد و جنود] [قدیمی] jond سپاه؛ لشکر.
-
جنود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جُند] [قدیمی] jonud لشکرها؛ سپاهها.
-
جحفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: جَحافِل] [قدیمی] jahfal سپاه و لشکر بسیار.