کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَّامِرِيُّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سامری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سامره، شهری در فلسطین) [عربی] sāmeri از مردم سامره.
-
جستوجو در متن
-
گوساله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gusāle بچۀ گاو.〈 گوسالهٴ سامری: [قدیمی] گوسالهای که مردی از بنیاسرائیل به نام سامری از زر ساخت و در غیاب حضرت موسی مردم را به پرستش آن دعوت کرد.
-
بوالعجبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مٲخوذ از عربی. فارسی] bol'ajabi ۱. شعبدهبازی؛ تردستی: ◻︎ وین بوالعجبی و چشمبندی / در صنعت سامری ندیدم (سعدی۲: ۴۹۵).۲. حقهبازی؛ جلوه دادن باطل بهصورت حق.
-
موسوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به موسی، پیامبر بنیاسرائیل) [عربی: موسویّ] musavi ۱. مربوط به موسی (پیامبر): ( بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل / با کفّ موسوی چه زند سِحر سامری؟ (سعدی: ۶۷۹).۲. موبوط به موسیبن جعفر، امام هفتم شیعیان: سید موسوی.
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahlūk، جمع: پهلوها و پهلُوان] pahlu ۱. کنار؛ یک طرف چیزی.۲. ضلع.۳. یک سمت بدن.۴. کنار سینه و شکم: ◻︎ خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲: ۳۱۹).〈 پهلو تهی کردن: [مجاز] دوری کردن و کناره کردن از کاری؛ زیر بار نرف...