کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [جمع: اَسلاف] salaf ۱. گذشته؛ درگذشته.۲. هر کس که پیشتر از پدران و خویشان کسی میزیسته.
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salaf ۱. معاملهای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند.۲. [قدیمی] وامی که برای وامدهنده سودی نداشته باشد و وامگیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد.
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] self = باجناغ
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: self] self دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور بهوسیلۀ آن روشن میشود.
-
سلف سرویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: self-service] selfservis رستورانی که پیشخدمت نداشته باشد و خود مشتریان آنچه را که میخواهند بردارند و پولش را به صندوق بدهند.
-
واژههای همآوا
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [جمع: اَسلاف] salaf ۱. گذشته؛ درگذشته.۲. هر کس که پیشتر از پدران و خویشان کسی میزیسته.
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salaf ۱. معاملهای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند.۲. [قدیمی] وامی که برای وامدهنده سودی نداشته باشد و وامگیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد.
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] self = باجناغ
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: self] self دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور بهوسیلۀ آن روشن میشود.
-
صلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] salaf ۱. گزافگویی کردن؛ لاف زدن.۲. گذشتن از حد خود در سخن گفتن و خودستایی.۳. بیبهره شدن زن از شوهر.
-
جستوجو در متن
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹سلف› (فقه، حقوق) salam = بیع 〈 بیع سَلَف
-
بیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بَیع] bey' خریدوفروش.〈 بیع سَلَف (سَلَم): (فقه، حقوق) پیشفروش و پیشخرید.〈 بیع قطعی: (فقه، حقوق) معامله که فسخ و برگشت در آن نباشد.
-
خلف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَخلاف] xalaf ۱. ویژگی فرزند خوب و صالح.۲. [مقابلِ سلف] ازپسآینده.۳. جانشین.۴. [قدیمی، مجاز] بدل؛ عوض.۵. (اسم) [قدیمی] فرزند.