کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُلَّمٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹سلف› (فقه، حقوق) salam = بیع 〈 بیع سَلَف
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] selm ۱. آشتی؛ صلح.۲. کسی که در صلح و آشتی باشد.
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] selam لوح یا تختۀ سیاه که دانشآموزان بر آن چیزی بنویسند.
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَلالِم و سَلالیم] [قدیمی] sollam نردبان؛ پلکان.
-
واژههای همآوا
-
ثلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salm ۱. (ادبی) در عروض، حذف «فا»ی «فعولن» بهصورتی که «عولن» بماند و بهجای آن «فعلن» بگذارند و آن را اثلم گویند.۲. [قدیمی] شکستن.۳. [قدیمی] رخنه کردن.۴.[قدیمی] رخنه ایجاد کردن در چیزی.
-
ثلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثلمَة] [قدیمی] solam = ثلمه
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹سلف› (فقه، حقوق) salam = بیع 〈 بیع سَلَف
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] selm ۱. آشتی؛ صلح.۲. کسی که در صلح و آشتی باشد.
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] selam لوح یا تختۀ سیاه که دانشآموزان بر آن چیزی بنویسند.
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَلالِم و سَلالیم] [قدیمی] sollam نردبان؛ پلکان.
-
صلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salm ۱. (ادبی) در عروض، اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنانکه از مفعولات، مفعو باقی بماند و بهجای آن فعلن بگذارند و آن را اصلم میگویند.۲. [قدیمی] از بیخوبن بریدن.۳. [قدیمی] کندن گوش یا بینی.
-
جستوجو در متن
-
صلعم
فرهنگ فارسی عمید
(نشانۀ اختصاری) [عربی] sal'am اختصار صلّیالله علیه و سلم.
-
بیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بَیع] bey' خریدوفروش.〈 بیع سَلَف (سَلَم): (فقه، حقوق) پیشفروش و پیشخرید.〈 بیع قطعی: (فقه، حقوق) معامله که فسخ و برگشت در آن نباشد.