کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سُختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: saxtan] [قدیمی] saxtan ۱. سنجیدن.۲. وزن کردن. * سختیدن، برسختن: ◻︎ سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵: ۸۴۸).
-
واژههای همآوا
-
سختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: saxtan] [قدیمی] saxtan ۱. سنجیدن.۲. وزن کردن. * سختیدن، برسختن: ◻︎ سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵: ۸۴۸).
-
جستوجو در متن
-
برسختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barsaxtan = سختن
-
الفختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'alfaxtan = الفنجیدن: ◻︎ آنکه مرادش درم الفختن است / پیشهٴ او سوختن و سختن است (امیرخسرو۱: ۱۰۰)، ◻︎ رو بخور و هم بده ورنه شوی پشیمان / هرکه نخورد و نداد هیچ نیلفخت (رودکی: لغت فرس۱: الفخت حاشیه).
-
طیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tayyār ۱. پروازکننده.۲. چست و چالاک؛ تیزرو.۳. (اسم) زبانۀ ترازو.۴. (اسم) ترازو: ◻︎ عطای او از آن بگذشت کآن را / توان سختن به شاهین و به طیار (فرخی: ۱۴۴ حاشیه).۵. (اسم) عیار درم.۶. (اسم) نوعی قایق و کشتی تندرو.