کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sahm] [قدیمی] sahm ترس؛ بیم؛ هراس: ◻︎ شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ هایهای او (منوچهری: ۹۳).
-
سهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sahm ۱. [جمع: اَسهُم و سُهمان و سهام] (اقتصاد) بهرۀ هریک از شرکا که در مال یا هزینه مشترک هستند.۲. (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی که دارای پنج ستاره است.۳. [جمع: سهام] [قدیمی] تیری که با کمان بیندازند.۴. [قدیمی] تیری که در قرعهکشی به...
-
واژههای همآوا
-
سهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sahm] [قدیمی] sahm ترس؛ بیم؛ هراس: ◻︎ شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ هایهای او (منوچهری: ۹۳).
-
سهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sahm ۱. [جمع: اَسهُم و سُهمان و سهام] (اقتصاد) بهرۀ هریک از شرکا که در مال یا هزینه مشترک هستند.۲. (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی که دارای پنج ستاره است.۳. [جمع: سهام] [قدیمی] تیری که با کمان بیندازند.۴. [قدیمی] تیری که در قرعهکشی به...
-
جستوجو در متن
-
سهیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sahim کسی که با دیگری از چیزی سهم ببرد؛ همسهم؛ همبهره.
-
مساهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosāhem همسهم؛ همبهره؛ شریک.
-
کیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کَیلَة، جمع: کَیلات] keyle ۱. پیمانه.۲. [عامیانه] جیره؛ سهم.
-
مشترک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشترَک] moštara(e)k ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد؛ آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند.
-
تسهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tashim ۱. سهمبندی کردن؛ جزءجزء کردن.۲. [قدیمی] جامه یا پارچه را نقش کردن و مخطط ساختن.
-
شفعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شفعَة] (حقوق، فقه) šof'e حق همسایگی؛ حق تقدمی که همسایه و شریک ملک در خرید ملک همسایه یا سهم شریک دارد.
-
توشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹توژی› [قدیمی] tuši نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند؛ نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد.
-
پسروار
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) pesarvār ۱. پسرمانند؛ مانند پسر.۲. (اسم) (فقه) آن مقدار از ارث که به پسر میرسد؛ سهم پسری.
-
شگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šogāl = زغال: ◻︎ گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد / گردد از سهم شما دانهٴ یاقوت شگال (ازرقی: لغتنامه: شُگال).