کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَمَن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: saman] (زیستشناسی) [قدیمی] saman = یاسمین
-
سمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] seman فربه شدن؛ چاق شدن؛ فربهی؛ چاقی.
-
سمن بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] samanbar کسی که بدنی لطیف، سفید، و خوشبو دارد.
-
سمن ساق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] samansāq آنکه ساقهای پایش مانند گل یاسمین سفید و لطیف باشد.
-
واژههای همآوا
-
ثمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] saman قیمت چیزی؛ بها.〈 ثمنِ بَخس: بهای کم.
-
سمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: saman] (زیستشناسی) [قدیمی] saman = یاسمین
-
سمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] seman فربه شدن؛ چاق شدن؛ فربهی؛ چاقی.
-
جستوجو در متن
-
یاسمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یاسم› (زیستشناسی) yāsamin درختچهای زینتی با گلهای زرد، سفید، یا بنفش؛ یاسمن؛ سمن؛ یاس؛ سجلاط.
-
پراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] parāšidan پاشیدن؛ پریشان کردن؛ پراکنده ساختن: ◻︎ سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی: لغت فرس: پراشیدن).
-
کاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کازه، گاز› [قدیمی] kāz ۱. سیلی یا پسگردنی.۲. جای کندهشده در کوه یا بیابان برای اقامت مسافران یا چهارپایان: ◻︎ شهریاری که خلافش طلبد زود افتد / از سمنزار به خارستان وز کاخ به کاز (فرخی: ۲۰۳).۳. سقف.
-
پری رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریروی› [قدیمی] pariru کسی که روی زیبا مانند روی پری دارد؛ پریچهر؛ پریچهره؛ پریرخ؛ پریرخسار؛ زیبارو؛ خوشگل: ◻︎ سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پریرویان قرار دل چو بستیزند بستانند (حافظ: ۳۹۴).
-
زار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) zār کثرت، انبوهی، و جای فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بنفشهزار، پنبهزار، چمنزار، ریگزار، سمنزار، شنزار، علفزار، کشتزار، گلزار، گندمزار، لالهزار، لجنزار، مَرغزار، نمکزار، یونجهزار.
-
پرچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parčin ۱. دیواری که از بوتههای خار و شاخههای درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.۲. شاخوبرگ درخت و بوتههای خار که بر سر دیوار باغ بهردیف بگذارند تا مانع عبور شود: ◻︎ تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد / داغ حسرت بر دل صورتگران چین نه...