کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَرْداْب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سرداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سردابه، سرداوه› sardāb ۱. خانۀ زیرزمینی که تابستان در آنجا بهسر ببرند.۲. جایی که در زیرزمین برای دفن اموات یا گذاشتن تابوت مرده درست کنند.
-
واژههای همآوا
-
سرداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سردابه، سرداوه› sardāb ۱. خانۀ زیرزمینی که تابستان در آنجا بهسر ببرند.۲. جایی که در زیرزمین برای دفن اموات یا گذاشتن تابوت مرده درست کنند.
-
جستوجو در متن
-
سغانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] saqāne خانۀ زیرزمینی؛ سرداب.
-
مطموره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مطمورَة، جمع: مطامیر] [قدیمی] matmure ۱. محل زیرزمینی که در آنجا خواربار و مواد خوراکی را پنهان کنند؛ سرداب.۲. زندان.
-
دخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دخمه› [قدیمی] daxm ۱. سرداب.۲. گور: ◻︎ چنین گفت با من ستارهشمار / که رستم کند دخم سام سوار (اسدی: ۴۰۶ حاشیه).
-
سمج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سمچ، سمچه، سمجه› somj ۱. سرداب.۲. نقب؛ راه زیرزمینی.۳. زندان زیرزمینی: ◻︎ در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمیتوان خسبیدن (مسعودسعد: ۵۹۷).۶. آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین؛ سنب.
-
دخمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: daxmak] ‹دخم› daxme ۱. [مجاز] جای تنگ و تاریک.۲. جایی که در زیرزمین درست کنند و جسد مرده را در آنجا بگذارند؛ سرداب؛ سردابه؛ خانۀ زیرزمینی؛ گور: ◻︎ در این دخمه خفته است شداد عاد / کز او رنگ و رونق گرفت این سواد (نظامی۶: ۱۱۱۲).