کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سو استفاده کردن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونسو› [قدیمی] borunsu طرف بیرون چیزی؛ جهت خارجی چیزی.
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
کم سو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمسوی› [عامیانه] kamsu ۱. کمنور؛ کمروشنایی.۲. ویژگی چشمی که دیدش ضعیف است: چشمهای مادربزرگم کمسو بود.
-
شش سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šešsu = ششجهت
-
درون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ برونسو] ‹درونسوی› [قدیمی] darunsu سمت درونی چیزی؛ طرف درون چیزی یا جایی؛ جهت داخلی.
-
جستوجو در متن
-
استعمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'este'māl ۱. به کار بردن؛ استفاده کردن.۲. مصرف کردن: استعمال مواد مخدّر.
-
محاربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محارَبـَة] mohārebe ۱. با هم جنگ کردن؛ جنگیدن.۲. (حقوق) از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن.
-
آسانسور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ascenseur] 'āsānsor اتاقکی در بعضی از ساختمانهای چندطبقه که بهوسیلۀ برق کار میکند و برای جابجا کردن افراد و حمل بار در طبقات مختلف استفاده میشود.
-
استراتژی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: stratégie] 'est[e]rāteži ۱. (سیاسی) استفاده از امکانات برای برنامهریزی جهت رسیدن به هدف معیّن؛ سیاستگذاری.۲. (اسم) (نظامی) علم اداره کردن عملیات و حرکات ارتش در جنگ.
-
افشون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افشان› (کشاورزی) 'afšun وسیلۀ چوبی سهشاخه یا چهارشاخه و دستهدار شبیه پنجۀ دست که برای جابهجا کردن محصول و جداکردن کاه از دانه استفاده میشود؛ انگشته؛ هسک؛ هید؛ چارشاخ.
-
قیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] qa(e)y[e]š ۱. تسمۀ چرمی که سلمانیها از آن برای تیز کردن تیغ استفاده میکنند.۲. نوار چرمی؛ تسمه.
-
دارودرمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) dārudarmāni استفاده از دارو برای درمان بیماریها.
-
گرمادرمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) garmādarmāni استفاده از حرارت برای معالجۀ بعضی از دردهای موضعی؛ ترموتراپی.
-
تفادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafādi ۱. خود را از کسی حفظ کردن.۲. پرهیز نمودن؛ یکسو شدن.