کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] heys ۱. کنار افتادن؛ یکسو شدن.۲. برگشتن.
-
متقابل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَقابل] mote(a)qābel ۱. آنچه دو سو داشته باشد؛ دارای دو طرف.۲. روبهرو؛ مقابل.
-
سوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suk ۱. سو؛ سوی؛ جانب.۲. نزد.۳. [عامیانه] کنار؛ گوشه.
-
توریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تولیدن› [قدیمی] turidan ۱. شرمنده شدن.۲. رمیدن؛ دور شدن و به یکسو رفتن.
-
تولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹توریدن› [قدیمی] tulidan ۱. رمیدن.۲. به یک سو رفتن؛ دور شدن.
-
تفادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafādi ۱. خود را از کسی حفظ کردن.۲. پرهیز نمودن؛ یکسو شدن.
-
چلغوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چهلغوزه، جلغوزه، جلغوز، جلوزه، جلوز› (زیستشناسی) [قدیمی] čelquze ۱. میوۀ درخت صنوبر.۲. صنوبر: ◻︎ یکسو کَشَمش چادر یکسو نهمش موزه / این مرده اگر خیزد ورنه من و چلغوزه (رودکی: ۵۲۹).
-
کران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kanār] [قدیمی] karān ۱. جای پایان یافتن چیزی؛ کرانه؛ کنار؛ کناره.۲. طرف؛ سو؛ جهت.۳. پایان؛ انتها: ◻︎ غم زمانه که هیچش کران نمیبینم / دواش جز می چون ارغوان نمیبینم (حافظ: ۷۱۶).〈 کران تا کران: از این سو تا آن سو؛ همه جا.〈 کر...
-
اندفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'endefā' ۱. دور شدن.۲. برکنار شدن؛ به یک سو رانده شدن.۳. بازداشته شدن.
-
اخفش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'axfaš ویژگی کسی که چشمش ضعیف و کمسو باشد یا در روز و در روشنایی بهخوبی نمیبیند.
-
تمایل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamāyol ۱. اظهار میلورغبت کردن.۲. به طرفی یا به چیزی مایل شدن؛ به یکسو کج شدن.
-
فاتوریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [فارسی. مٲخوذ از سانسکریت. فارسی] ‹فاتولیدن› [قدیمی] fāturidan ۱. دور شدن؛ دوری گزیدن.۲. یکسو شدن.۳. رمیدن.۴. حذر کردن.
-
اعتزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tezāl ۱. عزلت گزیدن؛ گوشهنشین شدن.۲. کنارهگیری کردن؛ به یک سو شدن؛ گوشهگیری؛ گوشهنشینی.
-
انعطاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'en'etāf ۱. قابلیت خم و راست شدن به هر سو.۲. برگشتن؛ بازگردیدن.۳. آمادگی برای سازگاری با محیط، دیگران، یا دشواریها.
-
گره پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerehpišāni اخمو؛ اخمهرو؛ عبوس: ◻︎ کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی / دیو خوشطبع بِه از حور گرهپیشانی (سعدی۲: ۵۹۶).