کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سؤر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سُورَة] sovar = سوره
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūr] sur ۱. مهمانی؛ بزم؛ جشن: ◻︎ خوان کشید او را کرامتها نمود / آنشب اندر کوی ایشان سور بود (مولوی: ۸۲۱).۲. (اسم مصدر) خوشی؛ شادی.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سول› [قدیمی] sur ۱. اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد. Δ برخی مردم آن را خوشیمن نمیدانند و به اینسبب میگویند «سور از گله دور».۲. انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند.۳. رنگ سرخ.۴. رنگ ...
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسوار و سیران] [قدیمی] sur بارۀ شهر؛ دیوار دور شهر.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sur درختی پیوسته سبز، از ردۀ مخروطیان، دارای برگهای فلسی و میوۀ کوچک سرخرنگ که چوب آن نیز سرخرنگ است و در مبلسازی به کار میرود.
-
زاج سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zājsur مهمانی و سوری که در روز حمام رفتن زن زائو میدهند: ◻︎ خزائن تهی شد در آن زاجسور / درونها پر آمد ز عیش و سرور (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۴).
-
جستوجو در متن
-
سورچران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹سوری› [عامیانه، مجاز] surča(e)rān کسی که هرجا سور و مهمانی باشد بیدعوت برود و بیشتر اوقات بر سر سفرۀ دیگران غذا بخورد.
-
غمکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamkade ۱. جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد؛ خانهای که اهل آن غمگین باشند؛ غمخانه؛ غمسرا؛ ماتمکده.۲. [مجاز] دنیا: ◻︎ شاد از چهام از آنکه در این غمکده یکیست / درمان و درد و نیک و بد و سور و شیونم (حسن غزنوی: لغتنامه...
-
ابهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebhām ۱. مبهم بودن.۲. پیچیده بودن.۳. (اسم) (ادبی) در بدیع، به کار بردن کلماتی در نظم یا نثر که احتمال دو معنی متقابل داشته باشد، یعنی هم مدح باشد و هم ذم، مانندِ این شعر: ای خواجه ضیا شود ز روی تو ظلم / با طلعت تو سور نماید مات...