کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عرق سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (پزشکی) 'araqsuz سوزش پوست بدن از عرق بسیار؛ بیماری حاد پوستی که از گرمای سخت و عرق فراوان ایجاد میشود و بیشتر چینهای پوست را فرامیگیرد.
-
جستوجو در متن
-
سوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] suj = سوز
-
مدخنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مدخنَة، جمع: مداخن] [قدیمی] medxane مجمر؛ بویسوز.
-
مشفق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mošfeq دلسوز؛ مهربان.
-
نالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) nālidan زاری کردن از درد یا از سوز دل؛ ناله کردن.
-
آسغدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [سُغدی] āsoqdan ۱. ناسوختن.۲. نیمه سوختن؛ نیمسوز شدن.
-
عودسوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'udsuz مجمر؛ بویسوز؛ ظرفی که در آن عود میسوزانند.
-
لنتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lanterne] [منسوخ] lanter چراغ پیهسوز یا روغنسوزی که با زنجیر از سقف آویزان میشود.
-
مجمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مجامر] ‹مجمره› mejmar ۱. ظرفی که در آن آتش میریزند؛ آتشدان.۲. [قدیمی] عودسوز؛ بویسوز.
-
ناله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) nāle ۱. صدایی که از درد یا از سوز دل برآید؛ آواز سوزناک.۲. شکایت.
-
والور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: valeur] vālor ۱. ارزش؛ اهمیت.۲. نوعی چراغ خوراکپزی نفتسوز.
-
آتشناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašnāk دارای آتش؛ آتشین؛ سوزان: ◻︎ با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی / آه آتشناک و سوز سینهٴ شبگیر ما (حافظ: ۳۶ حاشیه).
-
بام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ زیر] (موسیقی) [قدیمی] bām = بم: ◻︎ به سوزِ نالهٴ زارم ز عشاق / نوای زیروبامی برنیاید (خواجو: ۲۶۱).
-
خانه کن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xānekan = خانمانسوز: ◻︎ خرابت کند شاهد خانهکن / برو خانه آباد گردان به زن (سعدی۱: ۱۶۵).
-
زار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zār ۱. پراندوه؛ پرسوز: گریهٴ زار، نالهٴ زار.۲. (قید) با سوز و درد.۳. (بن مضارعِ زاریدن) = زاریدن