کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزنقرمزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قرمزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قرمز) [سنسکریت. فارسی] qermezi هرچه با رنگ قرمز رنگ شده باشد؛ سرخرنگ.
-
سوزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūčan] ‹سویزن› suzan ۱. میله فلزی کوچک نوکتیز که ته آن سوراخ دارد و برای دوختن پارچه یا چیز دیگر به کار میرود؛ درزن؛ دوزنه؛ دوزینه.۲. (پزشکی) [عامیانه] آمپول.۳. وسیلهای که با آن در تقاطعهای راهآهن مسیر حرکت قطار را عوض میکنند.&la...
-
سوزن بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) suzanbān کسی که در راهآهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مٲمور قطع یا وصل کردن ریلها پیش از عبور قطار میباشد.
-
سوزن پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] suzanpar = سیخپر
-
سوزن کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) suzankāri سوزن زدن به پارچه؛ نقشونگار انداختن در پارچه بهوسیلۀ سوزن؛ ریزدوزی.
-
سوزن گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] suzangar سوزنساز؛ سوزنفروش.