کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزنریزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūčan] ‹سویزن› suzan ۱. میله فلزی کوچک نوکتیز که ته آن سوراخ دارد و برای دوختن پارچه یا چیز دیگر به کار میرود؛ درزن؛ دوزنه؛ دوزینه.۲. (پزشکی) [عامیانه] آمپول.۳. وسیلهای که با آن در تقاطعهای راهآهن مسیر حرکت قطار را عوض میکنند.&la...
-
پی ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyrizi ۱. شفتهریزی دیوار یا پایۀ ساختمان.۲. پیافکنی؛ بنیانگذاری.
-
خون ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xunrizi ۱. (پزشکی) خارج شدن خون از رگ.۲. [مجاز] قتل.〈 خونریزی ماهیانه (ماهانه): (زیستشناسی) ( قاعدگی
-
طرح ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] tarhrizi نقشهکشی؛ برنامهریزی.
-
سوزن بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) suzanbān کسی که در راهآهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مٲمور قطع یا وصل کردن ریلها پیش از عبور قطار میباشد.
-
سوزن پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] suzanpar = سیخپر
-
سوزن کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) suzankāri سوزن زدن به پارچه؛ نقشونگار انداختن در پارچه بهوسیلۀ سوزن؛ ریزدوزی.
-
سوزن گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] suzangar سوزنساز؛ سوزنفروش.
-
جستوجو در متن
-
سوزن گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] suzangar سوزنساز؛ سوزنفروش.
-
سوزندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suzandān ظرف کوچک استوانهشکل که در آن سوزن بگذارند؛ جای سوزن.
-
سوزن کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) suzankāri سوزن زدن به پارچه؛ نقشونگار انداختن در پارچه بهوسیلۀ سوزن؛ ریزدوزی.
-
سم الخیاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sammolxiyāt سوراخ سوزن.
-
درزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darzan سوزن که با آن چیزی بدوزند.
-
تمنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تپنه، تبنه› [قدیمی] tamane سوزن درشت لحافدوزی.