کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوزنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سوزن) suzani تکه پارچهای از مخمل، شال یا ترمه با حاشیه و ریشه که روی آن ابریشمدوزی یا گلابتوندوزی شده باشد و آن را زنان در رختکن حمام زیر لباسهای خود میگسترانند.
-
جستوجو در متن
-
پولک دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [یونانی. فارسی] pulakduzi دوختن پولک به لباس، بقچه، سوزنی، و مانند آنها.
-
استرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سترنگ› (زیستشناسی) [قدیمی] 'estarang = مهرگیاه: ◻︎ بی یاد حق مباش که بی یاد و ذکر حق / نزدیک اهل و عقل چه مردم چه استرنگ (سوزنی: ۲۳۴).
-
رومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rume = رمکان: ◻︎ شد جایجای ریخته از ننگ روی او / ریشی که ننگ دارد از او رومهٴ زهار (سوزنی: ۴۱).
-
شویدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) ševidi گیاهی زینتی با برگهای ریز و سوزنی و گلهای کوچک سفیدرنگ.
-
آفرازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āfrāze شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش: ◻︎ خلیلوار بتان بشکند که نندیشد / ز آفرازهٴ نمرود منجنیقافراز (سوزنی: ۲۱۶).
-
آماریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آماردن› [قدیمی] 'āmāridan به حساب آوردن؛ آمار کردن؛ شمردن: ◻︎ تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی / میدان همه افعال من و هیچ میامار (سوزنی: ۵۰).
-
آسغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsaqde آماده؛ مهیا: ◻︎ جایی که جنگ باشد پذرفتهایم صلح / وآنجا که صلح باشد آسغدهایم جنگ (سوزنی: لغتنامه: آسغده).
-
بازدانگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ بازدانه] (زیستشناسی) bāzdānegān دستهای از گیاهان دانهدار با برگهای سوزنی که دانۀ آنها بر روی فلسهایی تشکیل میشود؛ عریانالبذور.
-
بتفوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بتپوز، برپوز، برفوز، پتفوز، بتفور، بنفوز، بتغور› [قدیمی] batfuz = پوز: ◻︎ نهادهاند زن و بچهٴ من از سرما / بهسان سگبچه بتفوز بر در سوارخ (سوزنی: مجمعالفرس: بتفوز).
-
بلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] balx ظرف شراب: ◻︎ بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی: مجمعالفرس: بلخ).
-
بکمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bokmun گیاهی به اندازۀ درخت سماق با برگهای سوزنی، گلهای سفید، و تخمی شبیه شاهدانه؛ غرفج؛ کرفج.
-
کاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kāj درختی خودرو با برگهای سوزنی و میوۀ مخروطیشکل؛ کاژو؛ ناژو؛ ناجو؛ نوژ؛ نشک.
-
قوقو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قوقه› [قدیمی] ququ = قوقه۲: ◻︎ از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش ورا قبهٴ قوقوی کلاه است (سوزنی: ۱۳۱).