کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوزاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹سوزانیدن› suzāndan ۱. چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد؛ آتش زدن در چیزی.۲. با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن.۳. [مجاز] اثر گذاشتن؛ تٲثیر گذاشتن.۴. [مجاز] تباه کردن؛ ضایع ساختن.
-
جستوجو در متن
-
تحریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahriq سوزاندن.
-
احراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehrāq سوزاندن؛ آتش زدن.
-
کستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گستر› [قدیمی] kastar نوعی خار که برای سوزاندن به کار میرود؛ خار سیاه.
-
جزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عامیانه] jezāndan ۱. دل کسی را سوزاندن.۲. کسی را آزار و اذیت کردن چنانکه دلسوخته و اندوهگین شود.
-
ورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) varak بوتهای خاردار با ساقههای پُرخار که برای سوزاندن به کار میرفته؛ درمنه؛ علف جاروب.
-
هیزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: êsim, hôzam] hizom چوب خشک یا شاخۀ خشک درخت که به درد سوزاندن میخورد؛ هیمه.
-
برهودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرهودن› [قدیمی] barhudan سوزاندن: ◻︎ چو نرم گویم با تو مرا درشت مگو / مسوز دست جز آن را که مر تو را برهود (ناصرخسرو: ۳۲).
-
کارامل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: caramel] caramel مادهای که از سوزاندن قند یا شکر به دست میآید و در تهیۀ بستنی، نوشابه، کیک، و مانند آن به کار میرود؛ قند سوخته؛ شکر سوخته.
-
کلج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ka(e)lj ۱. سبد بزرگی که با آن پهن و سرگین چهارپایان را برای سوزاندن جمع میکنند.۲. سبد گرمابهبانان.
-
ساتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] sāti آیینی در میان هندوها که طبق آن زنی که شوهرش میمرد باید خود را در آتشی که برای سوزاندن جسد آماده میشد، میانداخت تا با جسد او بسوزد و خاکستر شود.
-
ناژو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناجو، ناژ، نوج، نوژ› (زیستشناسی) [قدیمی] nāžu ۱. درخت کاج.۲. صنوبر.۳. درختی از نوع کاج و سرو که چوب آن مناسب سوزاندن است.
-
حرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] harq ۱. سوزاندن.۲. سوختن.۳. سوختگی.۴. خراشیدن.۵. ساییدن؛ سوهان کردن.
-
هیزم کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hizomkeš ۱. کسی که هیزم برای فروش جمع میکند.۲. کسی که هیزم برای سوزاندن میبرد: ◻︎ میان دو کس جنگ چون آتش است / سخنچین بدبخت هیزمکش است (سعدی: ۱۷۲).