کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوختنارسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (شیمی) suxt ۱. آنچه بسوزانند از قبیل هیزم، زغال، نفت، بنزین، گاز و مانند آنها برای ایجاد حرارت یا نیرو؛ مادۀ سوختنی.۲. (اسم مصدر) [مجاز] از بین رفتن.۳. سوخته.〈 سوختوساز: (زیستشناسی) تغییرات شیمیایی مواد غذایی که در بدن جانداران رخ میده...
-
سوخت آما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suxt[']āmā آلتی که سوخت ماشین را با هوا مخلوط و برای سوختن آماده میکند؛ کاربراتور.
-
سوخت پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) suxtpāš لولۀ فلزی در دستگاه کاربراتور که بنزین از آن رد میشود؛ ژکیلور.
-
سوخت دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] suxtdān ۱. جای ریختن سوخت.۲. جای انبار کردن و نگهداشتن سوخت.