کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوخته زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بادام سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bādāmsuxte نوعی شیرینی که با مغز بادام و شیرۀ شکر تهیه میشود.
-
دل سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] delsuxte سوختهدل؛ ستمدیده؛ مصیبتدیده؛ آزردهدل؛ غمناک.
-
سوخته جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] suxtejān عاشق دلسوخته.
-
سوخته خرمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] suxtexa(e)rman ۱.آنکه خرمنش آتش گرفته و سوخته باشد.۲. [مجاز] کسی که هستی خود را از دست داده؛ بینوا؛ بدبخت.
-
سوخته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] suxtedel ۱. دلسوخته؛ آزردهدل؛ غمناک.۲. ستمدیده.۳. مصیبتدیده.
-
ستاره سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] setāresuxte بداختر؛ بدبخت.
-
جستوجو در متن
-
زاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) zāridan ناله و زاری کردن؛ زاری کردن؛ گریۀ زار کردن: ◻︎ سعدی اگر خاک شود همچنان / نالهٴ زاریدنش آید به گوش (سعدی۲: ۴۷۴)، ◻︎ عیبش مکنید هوشمندان / گر سوختهخرمنی بزارد (سعدی۲: ۶۱۹).