کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) suxte ۱. چیزی که آتش در آن افتاده؛ آتشگرفته.۲. [مجاز] محنتکشیده و آزاردیده.۳. (اسم، صفت) [مجاز] کسی که عشق و سوزی داشته باشد.۴. (اسم) جسمی سیاهرنگ که از دود تریاک در حقۀ وافور جمع میشود وبعد آنرا تبدیل به شیره میکنند.۵. (اسم) [قدیمی] از گ...
-
واژههای مشابه
-
بادام سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bādāmsuxte نوعی شیرینی که با مغز بادام و شیرۀ شکر تهیه میشود.
-
دل سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] delsuxte سوختهدل؛ ستمدیده؛ مصیبتدیده؛ آزردهدل؛ غمناک.
-
سوخته جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] suxtejān عاشق دلسوخته.
-
سوخته خرمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] suxtexa(e)rman ۱.آنکه خرمنش آتش گرفته و سوخته باشد.۲. [مجاز] کسی که هستی خود را از دست داده؛ بینوا؛ بدبخت.
-
سوخته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] suxtedel ۱. دلسوخته؛ آزردهدل؛ غمناک.۲. ستمدیده.۳. مصیبتدیده.
-
ستاره سوخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] setāresuxte بداختر؛ بدبخت.
-
جستوجو در متن
-
روسختج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: روسخته] ‹روسوخته، رویسوخته› (شیمی) [قدیمی] rusaxtaj مس سوخته؛ روی سوخته؛ اکسید مس؛ انتیمون؛ راسخت.
-
محرق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moharraq سوختهشده.
-
تحرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharroq سوختن؛ سوخته شدن.
-
ضریم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zarim حریق؛ سوخته.
-
دل سوختگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] delsuxtegi دلسوخته بودن؛ آزردگی.
-
کارامل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: caramel] caramel مادهای که از سوزاندن قند یا شکر به دست میآید و در تهیۀ بستنی، نوشابه، کیک، و مانند آن به کار میرود؛ قند سوخته؛ شکر سوخته.