کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوار بر اسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābsavār = حباب
-
کهنه سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kohnesavār سوار کهنهکار و باتجربه.
-
تک سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) taksavār کسی که در سواری و تاختوتاز نظیر و همتا نداشته باشد؛ یکسوار؛ یکهسوار.
-
موج سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] (ورزش) mo[w]jsavār کسی که ورزش موجسواری میکند.
-
یک سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹یکسواره› [قدیمی] yeksavāre ۱. تکسوار؛ یکهسوار؛ یکهتاز.۲. [مجاز] آفتاب.
-
یکه سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹یکسوار، یکسواره› [قدیمی] yekkesavār کسی که در سواری و تاختوتاز نظیر و همتا نداشته باشد؛ تکسوار؛ یکهتاز.
-
جستوجو در متن
-
یام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] yām در دورۀ ایلخانان، اسب چاپار؛ اسب یدکی که در هریک از منزلهای بین راه نگه دارند تا قاصد و پیک بهمحض رسیدن به آن منزل اسب خود را بگذارد و بر آن سوار شود؛ ایستگاه پیکها.
-
اسب سواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) asbsavāri ۱. بر اسب سوار شدن.۲. سواربراسب به گردش رفتن.۳. (ورزش) [عامیانه] = اسبدوانی
-
برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barnešastan ۱. سوار شدن بر اسب.۲. نشستن بر تخت.
-
سوارخوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) savārxubi در اسبدوانی، خوب سوار شدن بر اسب و هنرنمایی در پشت اسب.
-
راکب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: رُکّاب و رُکْبان و رکوب، مقابلِ مرکوب] rākeb سوار؛ سوار بر اسب یا شتر.
-
گاوباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gāvbāz کسی که سوار بر اسب یا پیاده با گاو نبرد کند.
-
صهوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَهوَة، جمع: صَهَوات] [قدیمی] sahve ۱. جای نشستن سوار بر پشت اسب؛ میان پشت اسب.۲. [مجاز] جای نشستن.
-
سواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) savāri ۱. سوار شدن؛ عمل سوار شدن بر مرکب.۲. (صفت نسبی) [مقابلِ باری] اسب و استر و هر مرکبی که بر آن سوار شوند.