کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) savāre ۱. کسی که سوار بر اسب یا مرکب دیگر باشد؛ سوار.۲. (قید) در حال سوار بودن؛ به حالت سواری.
-
سواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: soirée] suvāre مهمانی در شب که همراه با موسیقی و رقص است.
-
واژههای مشابه
-
سواره نظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی، مقابلِ پیادهنظام] (نظامی) [منسوخ] savārenezām قسمتی از ارتش که افراد آن دارای اسب باشند.
-
جستوجو در متن
-
سوارنظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی، مقابلِ پیادهنظام] (نظامی) [منسوخ] savārnezām = سوارهنظام
-
اسواران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) [منسوخ] 'asvārān واحدی از سوارهنظام.
-
پیشتاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیشتازنده› pištāz ۱. سوارهای که جلوتر از دیگران بتازد.۲. کسی که پیش از دیگران به دشمن حمله کند.
-
جلودار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی. فارسی] je(o)lo[w]dār نوکری که سواره یا پیاده جلو اسب ارباب خود حرکت کند؛ پیشرو.
-
کتیبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کتیبَة] katibe ۱. نوشته.۲. نوشتهای که بر بالای در یا دیوار عمارت روی سنگ یا کاشی نقش شده باشد.۳. [جمع: کتائب] دستهای از لشکر؛ سواره یا پیاده.
-
چرمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarme اسب، مخصوصاً اسب سفید: ◻︎ سلطان یکسوارۀ گردون به جنگ دی / بر چرمه تنگ بندد و هّرا برافکند (خاقانی: ۱۳۶).
-
شجعان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ شُجاع و شَجاع] [قدیمی] šo(e)j'ān = شجاع: ◻︎ سواره عقل ز هر جانبی رجز میخواند / چنانکه رسم عرب هست و عادت شجعان (قاآنی: ۶۶۱).
-
ملتزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moltazem ۱. همراه.۲. (صفت) کسی که امری را برعهده بگیرد؛ بر خود لازمگیرنده؛ برعهدهگیرنده.〈 ملتزم رکاب: کسانی که پیاده یا سواره همراه پادشاه حرکت کنند.
-
رکاب دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] rekābdār ۱. جلودار.۲. کسی که وظیفهاش نگه داشتن رکاب اسب است تا دیگری سوار اسب شود.۳. کسی که سواره یا پیاده همراه مخدوم خود میرود و لوازم او را با خود میبرد.۴. [قدیمی] ساقی.
-
رنجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: ranger] renjer ۱. مٲمور اجرای مقررات در جنگل.۲. (نظامی) تفنگدار یا گشتی سواره.۳. کسی که بیش از حد معمول دارای قدرت و توانایی باشد.۴. (نظامی) هریک از افرادی که تعلیمات خاصی به آنها داده میشود تا از هر نوع مانع بهخصوص در کوهها و جن...