کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sahi راست و بلند: ◻︎ چندان بود کرشمه و ناز سهیقدان / کآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما (حافظ: ۳۸).
-
سهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) sohā = سها
-
جستوجو در متن
-
قالوسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] qālusi = قالوس: ◻︎ برزند نارو بر سرو سهی، سرو سهی / برزند بلبل بر تارک گل قالوسی (منوچهری: ۱۳۰).
-
نشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] našk ناژو؛ درخت کاج؛ صنوبر: ◻︎ آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وآنکه بید آفرید و ناز و بهی (رودکی: ۵۴۶).
-
صنوبرخرام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] se(a)no[w]barxarām دلبر؛ معشوقی که قدی چون صنوبر دارد و مانند صنوبر میخرامد: ◻︎ چندان بُوَد کرشمه و ناز سهیقدان / کآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما (حافظ: ۳۸).
-
یارب
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: یا ربّ] yārab[b] ۱. پروردگارا؛ ای خدا.۲. هنگام دعا، ناله به درگاه خدا، یا تعجب گفته میشود: یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهیسرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ: ۷۷۲).
-
عبقری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عبقریّ] [قدیمی] 'abqari ۱. بزرگ قوم؛ سَرور.۲. نیکو و نفیس.۳. ویژگی کسی یا چیزی که نیرومندی و زیبایی او شگفتانگیز باشد.۴. (اسم) = عبقر: ◻︎ بهسختی بکشت این نمد بسترم / روم زاین سپس عبقری گسترم (سعدی۱: ۱۸۶)، ◻︎ کبکان دری غالیه در چشم ...
-
یازان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yāzān ۱. خواهان.۲. قصدکننده؛ آهنگکننده.۲. رشدکننده.۳. خرامنده.۴. طولانی؛ دراز؛ بلند: ◻︎ قدت باد یازان چو سرو سهی / رُخت باد خرم چو برگ سمن (بهار: ۴۰۷).۵. (قید) درحال خرامیدن.
-
سرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sarv, sarp] (زیستشناسی) sarv درختی مخروطیشکل، همیشه سبز، دارای شاخههای کوتاه پوشیده از برگهای ریز که بلندیش تا ۲۰ متر میرسد و چوب آن محکم و بادوام است.〈 سرو آزاد: = (زیستشناسی) سَروْ〈 سرو چمان: [قدیمی، مجاز] = 〈 سرو...
-
آهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhūk، جمع: آهوان] (زیستشناسی) 'āhu پستاندار و نشخوارکننده از راستۀ شکافتهسُمها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است: ◻︎ دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی: ۶۸)، ◻︎ یا رب آن آهو...