کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ به سنگ زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rajm ۱. (فقه) سنگسار کردن همسرداری که مرتکب زنا شده.۲. [قدیمی] پرتاب کردن سنگ؛ سنگ زدن.۳. [قدیمی، مجاز] فحش دادن؛ دشنام دادن.
-
کوفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kūftan] kuftan ۱. کوبیدن؛ چیزی را با سنگ، چوب، یا آلت دیگر زدن و خرد کردن.۲. آسیب رساندن.
-
آذرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آذر) 'āzarin ۱. گرم و سوزان؛ آتشین.۲. (زمینشناسی) = سنگ 〈 سنگ آذرین
-
سنگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سنگ) sangin ۱. ساختهشده از سنگ.۲. [مقابلِ سبک] گران؛ ثقیل؛ وزین.۳. [مجاز] باوقار.
-
خرسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarsang ۱. سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، بهویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است.۲. [قدیمی، مجاز] مانع.
-
آجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آجدن، آژیدن، آژدن، آزیدن، آزدن، آزندن، آزنبدن› 'ājidan ۱. فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی؛ بخیه زدن؛ سوزن زدن؛ سوراخ کردن.۲. دندانهدار ساختن سطح چیزی، مثل دندانهها و ناهمواریهای سوهان یا سطح سنگ آسیا.
-
متحجر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَحجّر] mote(a)hajjer ۱. متعصب نسبت به عقاید کهنه.۲. [قدیمی] چیزی که مانند سنگ شده باشد؛ سنگشده.
-
زهرمهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zahrmohre سنگ پازهر که در قدیم برای دفع زهر مار به کار میبردند.
-
سرپانتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: serpentin] (زمینشناسی) serpāntin نوعی سنگ به رنگ سبز که در ساختمانها جهت زینت به کار میرود.
-
معول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاول] [قدیمی] me'val تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار میرود.
-
سقط کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [منسوخ] saqatkāri به کار بردن سنگ و آجر در ساختمان؛ آجرکاری.
-
خارا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خاره› xārā ۱. (زمینشناسی) نوعی سنگ سخت؛ گرانیت: ◻︎ رخ خارا به خون لعل میشست / مگر در سنگ خارا لعل میجست ـ چو از لعل لب شیرین خبر یافت / به سنگ خاره در گفتی گهر یافت (نظامی۲: ۲۲۹).۲. [قدیمی] نوعی پارچۀ ابریشمی دستباف، ستبر، موجدار، و رنگین...
-
بتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béton] ‹بتن› beton مخلوطی از سنگ خردشده، ماسه، و سیمان که در بنّایی برای پیریزی یا ساختن پایههای پلها و ساختمانها به کار میرود و پس از خشک شدن مانند سنگ سفت و سخت میشود.
-
گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: gartītan] gardidan ۱. دور زدن؛ چرخیدن؛ گشتن: ◻︎ بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان / به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم (سعدی۲: ۵۱۵).۲. تغییر کردن.۳. شدن: ◻︎ نگردم از تو تا بیسر «نگردم» / ز تو تا درنگردم برنگردم (نظامی۲: ۲۹۷).
-
مرجاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] merjās سنگ یا آهنی که به ریسمان ببندند و در چاه آویزان کنند برای اندازهگیری عمق آن.