کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگنگاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سنگ نگاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sangnegāre تصویر برجسته بر روی سنگ؛ صورت برجسته که بر روی سنگ کنده باشند.
-
نگاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) negāre نقش؛ صورت نقاشیشده.
-
سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sang] sang ۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب ج...
-
آب سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābsang = آبزن
-
آسمان سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ās[e]mānsang = شهاب
-
بی سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bisang ۱. سبک؛ کموزن.۲. [مجاز] شخص کمقدر و بیمنزلت: ◻︎ منِ بیسنگِ خاکی مانده دلتنگ / نه در خاکم در آسایش نه در سنگ (نظامی۲: ۲۲۷).۳. [مجاز] بیطاقت.
-
قلوه سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (زمینشناسی) qolvesang قطعه سنگ کوچک ناتراشیده درشتتر از گردو تا اندازۀ یک سیب.
-
گران سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerānsang ۱. سنگین؛ ثقیل.۲. باوقار؛ موقر.۳. قانع.۴. بردبار.۵. خوب.۶. قیمتی.
-
کلما سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kalmāsang = فلاخن
-
چراغ سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čerāqsang مادهای که در بعضی از غارها از درزها و شکافهای سنگ بیرون میآید؛ مومیا؛ مومیایی.
-
جوش سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) jušsang نوعی سنگ که از به هم پیوستن و جوش خوردن قلوهسنگهای کوچک تشکیل شده باشد.
-
قلاب سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] qollābsang = فلاخن
-
قلما سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qalmāsang = فلاخن
-
پاده سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pādesang تخماق؛ کلوخکوب.
-
پاره سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پارسنگ› pāresang ۱. پارهای از سنگ؛ یک تکۀ سنگ.۲. = پارسنگ