کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sangini ۱. سنگین بودن.۲. گرانی؛ ثقل.۳. [مجاز] وقار؛ متانت.
-
جستوجو در متن
-
ثقلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ثقلة] [قدیمی] seqlat سنگینی؛ گرانی.
-
ثقالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ثَقالة] sa(e)qālat سنگین شدن؛ گران شدن؛ گرانی؛ سنگینی.
-
ثقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] seql ۱. سنگین شدن؛ سنگینی.۲. (پزشکی) یبوست.۳. (موسیقی) بم بودن صدا.〈 ثقلِ سامعه: سنگینی گوش.
-
وقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vaqr ۱. سنگینی.۲. [مجاز] سنگین و باوقار بودن.۳. [مجاز] بردباری.۴. (پزشکی) [قدیمی] سنگینی گوش و کری.
-
وزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوزار] [قدیمی] vezr ۱. بزه؛ گناه.۲. سنگینی؛ بارِ سنگین؛ بار گران.
-
تثاقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasāqol ۱. سنگین شدن.۲. سنگینی.۳. [مجاز] تنبلی
-
اعبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اعباء] [قدیمی] 'a'bā ۱. [جمعِ عِبْء] بار؛ سنگینی.۲. بار بسته.۳. [جمعِ عَبْء] مثل؛ نظیر.
-
گران رکابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] gerānrekābi ۱. ثبات قدم و پایداری در جنگ.۲. وقار؛ سنگینی.
-
متانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَتانة] metānat ۱. وقار و سنگینی.۲. [قدیمی] محکم بودن.۳. [قدیمی] نیرومندی.
-
توقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavaqqor ۱. آهستگی نمودن.۲. بردبار شدن.۳. وقار، سنگینی، و گرانمایگی.
-
دانسی متر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: densimètre] (فیزیک) dānsimetr وسیلهای برای سنجش سنگینی نسبی به کار میرود و بر روی اصل ارشمیدس ساخته شده؛ چگالیسنج.
-
هالتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: haltère] (ورزش) hālter میلۀ سنگینی که ورزشکاران روی دست بلند میکنند و با کموزیاد کردن صفحههای دو سر آن وزنش تغییر میکند؛ وزنه.
-
وزن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی، جمع: اَوزان] vazn ۱. میزان سنگینی چیزی.۲. [مجاز] ارزش و اعتبار.۳. (ادبی) آهنگ و تناسب کلام.۴. (موسیقی) ریتم.