کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگدل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنگدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سنگیندل› [مجاز] sangdel بیرحم؛ ظالم؛ سختدل؛ دلسخت.
-
جستوجو در متن
-
بی امان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] bi'amān بیرحم؛ سنگدل.
-
قسی القلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قسیّالقلب] qasiy[y]olqalb سختدل؛ سنگدل.
-
قاسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُساة] [قدیمی] qāsi سختدل؛ سنگدل؛ بیرحم.
-
سخت دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] saxtdel دلسخت؛ سنگدل؛ بیرحم.
-
بی رحم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] birahm ۱. سنگدل.۲. ظالم؛ ستمکار.
-
آهن دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهنیندل› [قدیمی، مجاز] 'āhandel ۱. سنگدل؛ سختدل؛ بیرحم.۲. دلیر.
-
دیودل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] divdel ۱. تیرهدل.۲. بددل.۳. سنگدل و بیرحم.۴. شجاع و دلیر.
-
جلاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] jallād ۱. مٲمور تازیانه زدن، شکنجه کردن، یا کشتن محکومان؛ دژخیم؛ میرغضب.۲. [مجاز] بسیار سنگدل.
-
خون خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونخواره› xunxār ۱. خورندۀ خون؛ خونآشام: خفاش خونخوار.۲. [مجاز] بسیار سنگدل و ستمکار.۳. [مجاز] وحشی.۴. [قدیمی، مجاز] خونریز.
-
سیاقةالاعداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) siyāqatol'a'dād در بدیع، آوردن پشتِسرِهم چند اسم در یک جمله یا بیت که بعد یکایک آنها را وصف کند، مانند این شعر: دارم در انتظار تو ای ماه سنگدل / دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر ـ دل گرم و باد سرد و غم افزون و صبر کم / رخ ...