کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قافیه سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāfiyesanj ۱. سنجندۀ قافیه؛ ناقد شعر.۲. شاعر.
-
زلزله سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (زمینشناسی) zelzelesanj دستگاهی که بهوسیلۀ آن از وقوع زلزله، شدت، جهت، و وسعت میدان آن مطلع میشوند.
-
پیرایه سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pirayesanj کسی که زیب و زیور را بسنجد؛ آنکه پیرایه میسنجد.
-
چگالی سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (فیزیک) čegālisanj وسیلهای که با آن درجۀ غلیظ بودن مایعات را میسنجند؛ هیدرومتر.
-
رطوبت سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) rotubatsanj دستگاهی برای اندازه گرفتن درجۀ رطوبت هوا.
-
شنوایی سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (پزشکی) šenavay(')isanj دستگاه اندازه گرفتن حدت صدا؛ دستگاهی برای آزمایش شنوایی که اصواتی با ارتفاع و تواتر مختلف ایجاد میکند.
-
نکته سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] noktesanj شخص باریکبین و تیزفهم و خوشذوق که در سخن اندیشه میکند.
-
نم سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (فیزیک) namsanj میزانالرطوبه؛ رطوبتسنج.
-
تف سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فیزیک) [قدیمی] tafsanj = پیرومتر
-
دانش سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dānešsanj آنکه میزان و اندازۀ علم و دانش کسی را بسنجد؛ سنجندۀ دانش؛ آنکه سنجش علم کند.
-
درم سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی] deramsanj کسی که پول خوب و بد را بسنجد و از هم جدا کند؛ صراف.
-
سخن سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) soxansanj ۱. کسی که بتواند سخنی را بسنجد و نیکوبد آن را دریابد؛ سخنسنجنده؛ سخنشناس؛ ادیب.۲. [قدیمی، مجاز] شاعر.
-
طیف سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) teyfsanj طیفبین همراه با نورسنج برای اندازهگیری شدت نسبی قسمتهای طیف نوری؛ اسپکتروفوتومتر.
-
واژههای همآوا
-
صنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: سنج] (موسیقی) [قدیمی] se(a)nj ۱. سنج.۲. چنگ.