کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنجیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنجیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sanjide ۱. وزنشده.۲. اندازهگرفتهشده.۳. آزموده.
-
جستوجو در متن
-
سنجیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sanjidegi ۱. سنجیده بودن.۲. آزمودگی.
-
قیمت گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qey(i)matgozār آنکه قیمت اشیا را سنجیده و ارزش آنها را تعیین میکند.
-
کمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کمیة، جمع: کمیّات] kam[m]iy[y]at مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود؛ اندازه؛ مقدار؛ چندی.
-
گرینویچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم خاص) [انگلیسی: greenwich] gerinvič زمان مبدٲ که زمان دیگر نقاط دنیا نسبت به آن سنجیده میشود.
-
سخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] saxte ۱. سنجیده.۲. وزنشده.۳. سنجیدهشده؛ محدود: ◻︎ خرد را و جان را همی سنجد او / در اندیشهٴ سخته کی گنجد او (فردوسی: ۱/۱۳).
-
آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āz[e]mude ۱. آزمایششده؛ امتحانشده.۲. تجربهشده.۳. سنجیده.۴. مجرب؛ کاردیده؛ ورزیده؛ باتجربه.
-
معیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاییر] me'yār ۱. آلتی که با آن چیزی سنجیده شود؛ مقیاس و آلت سنجش؛ اندازه؛ پیمانه.۲. سنگ محک و ترازو برای سنجش طلا.
-
سرعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سرعة] sor'at ۱. [مقابلِ کندی] شتاب؛ تندی و تیزی.۲. (اسم) (فیزیک) مسافت طیشده در واحد زمان که با کیلومتر، متر بر ثانیه، سال نوری و امثال آن سنجیده میشود.
-
لطیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] latif ۱. نرم و نازک.۲. مهربان؛ خوشخو.۳. خوشاندام.۴. زیبا و ظریف.۵. (اسم) از نامهای باریتعالی.۶. [قدیمی، مجاز] سنجیده و دقیق.۷. [مقابلِ کثیف] (فلسفه) [قدیمی] غیرمادی.
-
موزون
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی: مَوزون] mo[w]zun ۱. وزنشده؛ دارای وزن؛ سنجیدهشده.۲. متناسب.۳. دارای تناسب اندام یا حرکات متناسب: ( علیالخصوص کسی را که طبع موزون است / چگونه دوست ندارد شمایل «موزون» (سعدی۲: ۵۴۲).