کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اسنه] [قدیمی] senān قطعۀ آهن نوکتیز که بر سر چوبدستی یا نیزه نصب کنند؛ سرنیزه.
-
جستوجو در متن
-
اسنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اسنَّة، جمعِ سنان] [قدیمی] 'asenne = سنان
-
طریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tarir سنان طریر؛ نیزۀ تیز.
-
کراتن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kar[r]ātan =عنکبوت: ◻︎ همی بستد سنان من روانها همچو بویحیی / همی برشد کمیت من به تاری همچو کراتن (فرقدی: لغتنامه: سنان).
-
الماسگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی] 'almāsgun ۱. مانند الماس.۲. برنده مثل الماس.۳. درخشان مانند الماس.۴. (اسم) [مجاز] تیغ، شمشیر، و سنان.
-
ستیخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] setix = ستیغ: ◻︎ خم آورد پشت و سنان ستیخآآآ / بزد تند و برکند هفتاد میخ (فردوسی: لغتنامه: ستیخ).
-
زج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زجّ، جمع: زِجاج] [قدیمی] zoj[j] ۱. [مقابلِ سنان] قطعۀ آهن نوکتیز که در انتهای نیزه نصب میکردند؛ پیکان.۲. تیر کوتاه.۳. تیری که پیکان آن از استخوان باشد.
-
پیغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیغال› [قدیمی] piqāl ۱. نیزه.۲. نیزۀ کوتاه.۳. پیکان؛ سنان: ◻︎ دریغ آن سر و برز و آن یال او / هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او (اسدی: لغتنامه: پیغال).
-
تارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تار، تاره› tārak ۱. فرق سر؛ میان سر: ◻︎ چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی: ۲/۴۱۹)، ◻︎ دیده بر تارک سنان دیدن / خوشتر از روی دشمنان دیدن (سعدی: ۱۴۱).۲. [مجاز] اوج.