کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] samand اسب زرده؛ اسب زردرنگ.
-
جستوجو در متن
-
بادپا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بادپای› [مجاز] bādpā تندرو؛ تیزرفتار؛ تیزتک. Δ بیشتر دربارۀ اسب گفته میشود: ◻︎ سمند بادپای از تگ فروماند / شتربان همچنان آهسته میراند (سعدی: ۱۷۶).
-
فتراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fetrāk تسمه و دوال که از عقب زین اسب میآویزند و با آن چیزی به ترک میبندند؛ سموت؛ ترکبند: ◻︎ برافگند برگستوان بر سمند / به فتراک بربست پیچان کمند (فردوسی: ۷/۵۰۶).
-
دبوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دُبّوس، دَبّوس، معرب ؟] [قدیمی] dab[b]us ۱. گرزی آهنین که در جنگها به کار میرفته: ◻︎ ز باد دبوس تو کوه بلند / شود خاک نعل سرافشان سمند (فردوسی: ۱/۲۳۱)۲. چوبدستی ستبری که سر آن کلفت و گرهدار باشد.