کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسماع و اَسمُع، جمعالجمع: اَسامِع و اَسامیع] sam' ۱. گوش.۲. آنچه شنیده شود.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] حس شنوایی.
-
واژههای همآوا
-
سما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سماء، جمع: سَماوات] [قدیمی] samā آسمان.
-
صما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: صمّاء] [قدیمی] sammā سخت؛ محکم: صخرۀ صما.
-
جستوجو در متن
-
اسماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سمع] [قدیمی] 'asmā' = سمع
-
استراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esterāq ۱. دزدیدن.۲. کار دیگری را به خود نسبت دادن.〈 استراقِ سمع: پنهانی گوش دادن به سخن دیگران.
-
ایذا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایذاء] [قدیمی] 'izā اذیت کردن؛ آزار رساندن؛ رنج دادن: ◻︎ به سمع رضا مشنو ایذای کس / وگر گفته آید به غورش برس (سعدی۳: ۳۲۰).
-
نیوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹نغوشه› [قدیمی] niyuše ۱. گوش فرادادن به سخن کسی.۲. دزدیده به گفتگوی دیگران گوش دادن؛ استراق سمع.۳. آهسته گریستن.۴. بهصورتی که در گلو گرفتگی ایجاد شود.