کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطاننشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سلطان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَلاطین] soltān ۱. فرمانروا؛ پادشاه.۲. حجت؛ برهان.۳. (اسم مصدر) قدرت؛ تسلط.۴. [قدیمی] در دورۀ صفویه، فرماندهِ قشون.۵. [قدیمی] در دورۀ قاجار، صاحبمنصبی که عدهای سرباز به فرمان او بودند.
-
نشین
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نشستن) nešin ۱. = نشستن۲. نشسته در جایی؛ ساکن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلنشین، بالانشین، کرایهنشین.۳. (زیستشناسی) [عامیانه] پوست و گوشت درون مقعد؛ سوراخ مقعد؛ ته.
-
اسقف نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'osqofnešin قلمرو ریاست یک اسقف.
-
اجاره نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ejārenešin آنکه در محل اجارهای بهسر میبرد و به صاحبخانه اجارهبها میدهد؛ مستٲجر.
-
بادیه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، فارسی] bādiyenešin ۱. صحرانشین.۲. مردم چادرنشین.
-
بیابان نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) biyābānnešin کسی که در بیابان و در زیر چادر زندگی میکند؛ صحرانشین.
-
کرایه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] kerāyenešin = مستٲجر
-
کاخ نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāxnešin ۱. آنکه در کاخ و عمارت عالی زندگی میکند.۲. [مجاز] مرفه؛ ثروتمند: ◻︎ از حادثه لرزند به خود کاخنشینان / ما خانهبهدوشان غم سیلاب نداریم (صائب: لغتنامه: کاخنشین).
-
کوچ نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی. فارسی] kučnešin ۱. آنکه از وطن خود به شهر دیگر کوچ کرده و در آنجا مسکن گزیده.۲. مٲوی و مسکن عدهای که از وطن خود کوچ کردهاند.
-
گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gušenešin ۱. آنکه در گوشهای بنشیند.۲. [مجاز] گوشهگیر؛ منزوی.
-
مجلس نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] majlesnešin کسی که در مجلس نشسته؛ اهل انجمن.
-
خلوت نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] xalvatnešin ۱. کسی که در جای خلوت مینشیند و در تنهایی و گوشهنشینی به سر میبرد.۲. [قدیمی] پارسا؛ عابد.
-
خاک نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xāknešin ۱. کسی که بر روی خاک مینشیند.۲. [مجاز] = خاکسار۳. [مجاز] بدبخت.
-
خانه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xānenešin ۱. ویژگی کسی که به سبب بیماری یا از دست دادن شغل در خانه به سر میبرد.۲. ساکن خانه.
-
دل نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delnešin آنچه در دل نشیند؛ دلپسند؛ خوشایند؛ مرغوب؛ مطبوع.