کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلَّة، جمع: سِلال] salle ظرفی که از شاخههای نازک درخت برای میوه یا چیزهای دیگر ببافند؛ سبد؛ زنبیل.
-
سله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] selle طبقۀ نازکی از لای که پس از بارندگی یا آب دادن اراضی رسی روی زمین میبندند و سفت میشود و در زمینهای زراعتی مانع سبز شدن گیاه میشود باید آن را با وسایل مخصوص بشکنند و کود حیوانی به زمین بدهند.
-
واژههای همآوا
-
صلت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] salt تیز؛ بران.
-
صلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: صلة] [قدیمی] selat = صله
-
جستوجو در متن
-
سنگور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sangur ۱. سله؛ سبد؛ زنبیل.۲. = کماج
-
زنبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زنبیر› zambil سبد؛ سله؛ سبدی که از نی، ترکه، یا برگ درخت خرما بافته شده.
-
داموز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دموزه› [قدیمی] dāmvaz ۱. سله؛ سبد؛ زنبر.۲. پاروبی بزرگ که با آن برف میروبند.
-
چپین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چبین› [قدیمی] čo(a)ppin ظرفی که از شاخههای نازک درخت میبافند؛ سله؛ سبد: ◻︎ بگسترد کرباس و چپّین نهاد / براو ترّه و نان کشکین نهاد (فردوسی: ۸/۴۵۶).