کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلا ح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
سلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسلِحَة] (نظامی) selāh هر آلتی که در جنگ به کار برود؛ آلت جنگ.
-
سلعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سِلعَة و سَلْعَة، جمع: سَلَعات و سِلاع] (پزشکی) [قدیمی] sa(e)l'e جوش؛ دمل؛ تودهای که در زیر پوست بدن پیدا شود.
-
سلعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلعَة، جمع: سِلَع] [قدیمی] sel'e متاع؛ کالای تجارتی.
-
صلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salāh ۱. مصلحت.۲. نیکوکار شدن.۳. [مقابلِ فساد] خیر؛ نیکی.۴. [قدیمی] نیک شدن؛ نیکو شدن.
-
صلعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صلعَة] [قدیمی] sol'e, sala'e ۱. جلو سر.۲. جلو سر که موهایش ریخته باشد.